از یک طرف همه ادیان دعوی رستگاری پیروان خودشان را دارند و از طرف دیگر در همه آنها کم و بیش هم متن مقدّس وجود دارد و هم شخص مقدّس. سوال اساسی که در اینجا مطرح می¬شود این است که کدام یک نقش اساسی را در رستگاری پیروانشان ایفا می¬کند؟ سوال دیگر اینکه آیا در این زمینه تفاوتی چکیده کامل
از یک طرف همه ادیان دعوی رستگاری پیروان خودشان را دارند و از طرف دیگر در همه آنها کم و بیش هم متن مقدّس وجود دارد و هم شخص مقدّس. سوال اساسی که در اینجا مطرح می¬شود این است که کدام یک نقش اساسی را در رستگاری پیروانشان ایفا می¬کند؟ سوال دیگر اینکه آیا در این زمینه تفاوتی بین ادیان وحیانی و غیروحیانی وجود دارد؟
ادیان را می¬توان با توجّه به نقشی را که برای«متن مقدّس»یا«شخص مقدّس» در رستگاری بشر قائل هستند، به«شخص¬محور» و«متن¬محور» تقسیم کرد. در ادیان «وحدت وجودی» از آنجایی که معتقد به خدای متشخّص و متمایز از جهان نیستند، اعتقاد به ارتباط لاهوت با ناسوت از طریق پیام الهی معنا¬دار نیست. این ادیان متکی برشخص بنیانگذار خود هستند و او را مَجرای اراده الهی می¬دانند. از این جهت به آنها ادیان«شخص¬محور»می¬گویند.
اما ادیان وحیانی از یک طرف معتقد به خدای متشخّص و متمایز از جهان و از طرف دیگر معتقد به ارتباط بین ناسوت با لاهوت از طریق وحی الهی هستند. ولی همه آنها تفسیر یکسانی از وحی ندارند. این ادیان را می¬توان با توجّه به نحوه تفسیری که از وحی الهی دارند، به دو دسته «متنمحور» و «شخصمحور» تقسیم کرد. اسلام وحی الهی را از مقوله پیام و قول می¬داند اما مسیحیّت وحی را از مقوله فعل می¬داند. مرکز ثقلِ نازله الهی در اسلام، قرآن و در مسیحیّت، شخص مسیح است. به همین دلیل می¬توان مسیحیت را ـ از جهتی متفاوتِ با ادیان «وحدت وجودی» ـ یک دین«شخص محور» نامید. تأکید بر شخص¬مقدّس در برخی از گروههای اسلامی مانند تشیع و تصوّف نیز وجود دارد، اما ماهیّتِ این تأکید، با مسیحیّت تفاوت جوهری دارد. بنابراین باید گفت از یک طرف«شخص¬محوری»در ادیان وحدت وجودی با «شخص¬محوری» در مسیحیّت متفاوت است، و از طرف دیگر«شخص¬محوری» در مسیحیّت با«شخص¬محوری» در تشیع و تصوف تفاوت دارد.
پرونده مقاله